- چیه؟ چت شده نشستی عذا گرفتی
- ...
- شدی مثل غار نشینها. خودتو تو آینه نگا کردی؟
- بس کن
- من دارم میرم پیش بچه ها.پاشو حاضر شو با هم بریم
- پاکت سیگار منو ندیدی؟
- اصلا شنیدی چی گفتم؟ مگم پاشو بریم بیرون... لا اقل چشمای مبارک رنگ آفتاب رو ببینن
- تو برو... حوصله ندارم.
- اه..ضد حال
- می دونم... وجودم شده ضد حال
- آخه چته پسر...معلوم هست؟
- ...
- پشت سرت حرف میزنن... معتاد شده...زده به سرش...عاشق شده...
- بی خیال... ول کن
- ...
- ندیدیش کجاست؟
- آخرش خفه میشی... اینقدر صبح تا شب بشین این گوشه و بکش تا خفه بشی...
- ....
- آخه تو که این جوری نبودی... شاد بودی...شنگول بودی...همیشه با هم میرفتیم بیرون...با بچه ها... می گشتیم... میگفتی...می خندیدی...
- چیزیم نیست...یعنی... چه میدونم... دیگه حس این چیزا رو ندارم...
- یعنی چی حوصله ندارم
- ....
- کجا بود؟
- توی جیبم
- پس چی شد این همه شعار... مگه نمی خواستی دنیا رو عوض کنی... می گفتی میخوام این کارو بکنم... اون کارو بکنم...
- چه می دونم...
- این همه فکر داشتی...این همه هدف...
- هنوز هم دارم...
- خوب... پس چرا مثل این مادر مرده ها زانوی غم بغل کردی... خوب یه تکونی بده به خودت.... یه کاری کن... تلاش کن...
- باور کن حوصلشو ندارم
- برو بابا... انگار واقعا یه مرضی داری
آره... یه مرضی دارم... دارم می میرم...شاید هم الان مرده ام... کی می دونه...کی می فهمه...
صدای زمزمه میاد... مرا ببوس...