یه قاچ هندونه

بعضی وقتا که دلم تنگ میشه...فقط کاغذ و قلم آرومم میکنه....وقتی بهش نگا میکنم...میبینم هر چی تو دلم بوده خشک شده روی کاغذ

یه قاچ هندونه

بعضی وقتا که دلم تنگ میشه...فقط کاغذ و قلم آرومم میکنه....وقتی بهش نگا میکنم...میبینم هر چی تو دلم بوده خشک شده روی کاغذ

هنوز هم مینویسم

نوشتم...خواندی
خواندی...گریستی
گریستی...نگاهت کردم
نگاهت کردم...نگاهم کردی
نگاهم کردی...گریستم
گریستم...بغض کردی
بغض کردی....خندیدم
خندیدم...خندیدی
خندیدی...نگاهت کردم
نگاهت کردم...نگاهم نکردی
نگاهم نکردی...بغض کردی
بغض کردی...نگاهم نکردی...آهسته گریستی
نگاهت میکردم و بغضم را قورت میدادم
رفتم....رفتی
رفتی...نگاهت میکردم
نگاهت میکردم...آتش گرفتم
آتش گرفتم...نگاهم میکردی
هنوز هم برایت مینویسم...تو میخوانی
تو میخوانی....