زمان...می ایستد
گل...میپژمرد
آسمان...مکث میکند
دل..پر میزند
من...میمیرم...زنده میشوم
لحظه ای که میگویی دلم تنگ است
و آتش میگیرم و در خود میسوزم و...سکوت...
سکوت محض و گاه صدای قورت دادن بغضی
و بعد هم هق هقی و گم شدن در آغوشی...