زل می زنم به چشمات.نگاهم میکنی.لبخند ملیحی روی لبانت.من محو تماشای نگاهت...
باهات حرف میزنم...با چشمات باهام حرف میزنی...حتی پلک هم نمی زنی.صدایت را میشنوم.حرفهایت مثل همیشه آهنگین و دلنواز...دلم می لرزه...بغض میکنم...نگاهت میکنم.تو هنوز نگاهم میکنی...با چشمات باهام حرف میزنی...آروم میبوسمت...گرمی لبات رو احساس میکنم.دست نوازشت را روی صورتم حس میکنم.بهت زل میزنم و توی نگاهت گم میشم...
دوست دارم...دوست دارم...
صبح میشه...نمیتونم ازت دل بکنم...اشکام روی صورتم خشکیدن...عکست را میذارم لای کتاب و قایمش میکنم.به امید فردا شب که بازببینمت...تونگاهم کنی...حرفهایم را بشنوی...دوباره لبخند بزنی...بغضم را بشکنم و تو آرامم کنی...