سلام رفیق.خیلی دلم هواتو کرده.دیشب خوابتو دیدم.یاد خیلی چیزا میفتم...یاد قدیما...اون روزای خوب که همه شون شدن خاطره.از خونه زدم بیرون...اومدم ببینمت.پیاده تا مدرسه اومدم...نبودی.کسی ازت خبر نداشت.
زنگ زدم خونه تون.روی پیغام گیر بود...با صدای خودت.صداتو که شنیدم یه جوری شدم.دلم گرفته...دلم بدجوری گرفته.اومدم کافی نت...یکراست اومدم سراغ وبلاگت و...
کجایی رفیق؟نکنه تو راهتو پیدا کردی و من هنوز دارم دست و پا میزنم؟
نمیدونم چرا نوشته هاتو که خونذم گریه ام گرفت.جلو این همه آدم گریه ام گرفت...