یه قاچ هندونه

بعضی وقتا که دلم تنگ میشه...فقط کاغذ و قلم آرومم میکنه....وقتی بهش نگا میکنم...میبینم هر چی تو دلم بوده خشک شده روی کاغذ

یه قاچ هندونه

بعضی وقتا که دلم تنگ میشه...فقط کاغذ و قلم آرومم میکنه....وقتی بهش نگا میکنم...میبینم هر چی تو دلم بوده خشک شده روی کاغذ

وقتی که جان دادم

زمان...می ایستد


گل...میپژمرد


آسمان...مکث میکند


دل..پر میزند


من...میمیرم...زنده میشوم


لحظه ای که میگویی دلم تنگ است


و آتش میگیرم و در خود میسوزم و...سکوت...


سکوت محض و گاه صدای قورت دادن بغضی


و بعد هم هق هقی و گم شدن در آغوشی...