تو در من چه دیدی که نگاهت اینچنان منتظر است
خود را می شناختم
هرگز این نبودم که در خیالت هستم...
من آن هستم که نخواستم باشم و
تو....
تنها امید بودن
در کوچه های سرد شب
صدایی از عمق وجودم بر میخیزد.....
صدایی غریب و نا آشنا....
و لحظه ای که خود را در غربت چشمانت نظاره گر بودم.....
سکوت بود و...سکوت بود و .... سکوت.......