یه قاچ هندونه

بعضی وقتا که دلم تنگ میشه...فقط کاغذ و قلم آرومم میکنه....وقتی بهش نگا میکنم...میبینم هر چی تو دلم بوده خشک شده روی کاغذ

یه قاچ هندونه

بعضی وقتا که دلم تنگ میشه...فقط کاغذ و قلم آرومم میکنه....وقتی بهش نگا میکنم...میبینم هر چی تو دلم بوده خشک شده روی کاغذ


او
   میگفت از هیچ...
              گوشهایم نگران
و تو
  در انتظار
من
  نگران از پایان آغاز

سکوت کوچه های شب...
وقتی آمدم قطره ای از مهتاب در چشمانت بود...