یه قاچ هندونه

بعضی وقتا که دلم تنگ میشه...فقط کاغذ و قلم آرومم میکنه....وقتی بهش نگا میکنم...میبینم هر چی تو دلم بوده خشک شده روی کاغذ

یه قاچ هندونه

بعضی وقتا که دلم تنگ میشه...فقط کاغذ و قلم آرومم میکنه....وقتی بهش نگا میکنم...میبینم هر چی تو دلم بوده خشک شده روی کاغذ

وقتی نباشی...

غروب جمعه سرد پاییز

کوچه خالی از رهگذر

سیاهی کلاغها از صدایشان پیدا بود

آسمان هوای گریستن داشت

سردم شد...برگشتم خانه

                                           تمام