آسمان خالی از پرنده
بی باران
سرشار از خاکستری
میان قدمهایم...صدایی آشنا:
های فلانی!
انگار غمی هست ترا در سینه
صدای آهنگ پاییز
پیچیده در فضای خواب آلوده صبح...ظهر...شام
کاش بارانی بود...بوی خاک و نمی بود
ای کاش صدایی بود...نفسی بود
تا برون آیم از این
خمار دلنشین